۱۴ مهر ۱۳۸۷

لنگ در هوا

بالاخره از لنگ در هوایی در اومدم.صبح پاشدم اومدم تو اینترنت و وب گردی. هنوز صبحونه مو نخورده بودم و ساعت 9:20 بود که بهم اس ام اس دادن که باید تا ظهر خودمو به محل کارم برسونم.منم سریع یه چیزی خوردم و تختمو مرتب کردم و آماده شدم.استرس داشتم.نانا همون موقع اس ام اس داد و من بهش گفتم.سعی کرد آرومم کنه و بهم اعتماد به نفس بده.وقتی رسیدم هنوز اون آقای مهندسی که قرار بود بیاد تست کنه نیومده بود.رئیس خودمون بود که پسر جوونیه ازم با شکلات و بیسکویت و آبمیوه(که من فک می کردم چاییه و نمی خوردم تا بعد که خودش گفت آب انارتونو بخورین)پذیرایی کرد..همکارای دیگه که البته سمتشون با من متفاوته هم اومده بودن.خلاصه بیشتر از نیم ساعتی نشستیم و صحبت می کردیم که جناب مهندس بد اخلاقی که قبلا هم موقع شروع دوره ی آموزشی و مراسم افتتاحیه دیده بودمش اومد.تا اومد بعد از سلام علیک از من خواست پشت سیستم بشینم تا تست بشم!قلبم تالاپ تولوپ می زد.اونقدر هول شده بودم که اولش موقع تایپ کردن آدرس سایت حروف رو گم می کردم.یکی نبود بگه بابا من کلی در روز کلی تایپ می کنم الان هول شدم.بعدشم اولین کار عملیی که باید انجام می دادم درست موردی بود که سر کلاس هامون فقط بهمون توضیح شفاهی داده بودن و عملی کار نکردیم تا یاد بگیریم و اشکالمون رفع بشه.همیشه هم از این موضوع می ترسیدم.خلاصه یه کم یه جاهاییشو گیر می کردم و مهندسه می گفت.بعد به رئیس خودم گفت این خانوم تو این مدت یه ماه و نیمه تمرین نکرده!اولش هیچی نگفتم و رئیسه دفاع کرد که خوب موقعیتی نداشتن تا تمرین کنن.بعد که بازم گفت برگشتم گفتم اصلا سیستم شما اونموقع اشکال داشته و ما نمی تونستیم وارد بشیم و کار کنیم تو دوره ی کاراموزی هم که باز این سیستم نصب نبود من از کجا باید تمرین می کردم؟! دیگه حسابی عصبانیم کرده بود.همکارمم حرف منو تایید کرد و گفت راست می گن کلاسای ما هم همینطوری بود.اما اون حرف خودشومی زد.خلاصه قرار شد فردا رو بصورت آزمایشی بریم کار کنیم تا دستمون تند بشه.خوشحالم که دیگه این دوره ی بطالت یه ماهه م تموم شد و بازم می رم سر کار. دیشب داشتم حس می کردم که دارم دیپرس میشم.همه چی برام یکنواخت شده بود دیگه.روحیه م باز مثل قبل از اون کار قبلیم و دوره ی بیکاریم کسل و خسته شده بود.خدا به موقع به دادم رسید.اما صبح حسابی شکه شدم که یه دفعه ای بهم خبر دادن.امیدوارم زود به کارم وارد بشم.می دونم که مهره ی اصلی اونجا من هستم.اگه من کارمو بد انجام بدم همه ی کارای بعدی هم خراب میشه.از این به بعد بازم وقت زیادی برای آپدیت کردن نخواهم داشت.اما تمام سعی خودمو می کنم تا به اینجا هم برسم.