۸ مهر ۱۳۸۷

نانا

شاید دیگه برای همیشه بین من و دوست جون سابق همون ارتباط دور و دیر به دیر اس ام اسی و گاهی تلفنی هم تموم شد!مهم نیست.مگه نه؟!خیلیا شاید جنبه ی حفظ یه ارتباط یا دوستی ساده و بی توقع اونچنانی رو نداشته باشن.
شاید بعد از لواشک اینجا رو پیدا نکنه شایدم پیداش کنه.مهم نیست!هست؟
روزی که وبلاگمو دیگه ندیدم و فهمیدم دیلیت شده آقای bfعزیز آدرسشو برای اولین بار ازم گرفت تا خودش چک کنه.بعد که نبود کلی با حرفای مهربونش آرومم کرد.نبود که دست رو سرم بکشه والا زودتر آروم میشدم و گریه نمی کردم.
کلا وجودش باعث دلگرمیمه.همونطور که خوب حس می کنم منم براش دلگرم کننده ام.
ازش خواستم یه پیشنهادی برای اسم وبلاگی که باید می ساختم بده(یعنی اینجا).
بعد از چند روز که دیگه اینجا رو ساخته بودم یه دفعه گفت:اسمشو بذار sunny angel.
گفتم چرا؟یعنی چی آخه؟
گفت:یعنی تو!چون پوستت سبزست گفتم sunny.من عاشق رنگ پوستتم.
بعد گفت:همیشه دوست داشتم بهت بگم "نانا" فک کردم شاید ناراحت بشی.
گفتم:ا!چه جالب چون منم این نیک نیمو دوس دارم و همیشه برای خودم یه جاهایی استفاده می کنم.و جالبه که همین دو سه روز پیش اتفاقی فهمیدم معنی هم داره!نانا یعنی خدای جنگ!(البته این بیشتر کاربردشه تا معنیش.)
گفتم:حالا که تو هم دوس داری تو وبلاگم اسمتو می ذارم"نانا" .