۳ مهر ۱۳۸۷

لواشک

اینم خونه ی جدید!
اما دیروز خیلی بابت از دست دادن "لواشک" ناراحت شدم و گریه کردم.دوسش داشتم.شش ماهی بود که تمام حرف ها و خاطراتم رو اونجا می گفتم.
از ناراحتی هام و شادی هام. خستگی هام و آرزوهام.از دعواهام و دوست داشتن ها و عاشق شدن هام.
از خاطراتم با دوست جون سابق و جدا شدنم.
از خیلی چیزها گفتم.
اما همش بر باد رفت و حالا باید از نو اینجا رو بسازم.یه کمی با اینجا غریبی می کنم اما زمان زود می گذره و من عادت می کنم.
امیدوارم هیچوقت اینجا رو از دست ندم.
و امید وارم دوستانی که اونجا "لواشک"رو دنبال می کردن و به خونه م میومدن اینجا رو پیدا کنن و بازم مهمون خونه م باشن.