۸ اسفند ۱۳۸۷

ای ایران

دیروز وقتی مشغول کار بودم یه آقای نسبتاً مسنی وارد شد و گفت: اینجا کاری برای من ندارین؟دنبال کار می گردم...یه جا رفتم ازم سفته ده تومنی خواستن هر چی گفتم من پول سفته ندارم از حقوقم کم کنین قبول نکردن.آخه اگه من پنجاه هزارتومن داشتم که دیگه دنبال کار نبودم!
گفتیم اینجا کار ما تخصصیه..ما خودمونم کارمندیم.گفت:پنج تا بچه دارم که دوشبه گشنه می خوابن.به جدم فاطمه زهرا نمی تونم تحمل کنم بچه هام تلف بشن.از افسریه تا اینجا رو پیاده اومدم!به خدا هر پنج تاشونو می کشم تا راحت بشن...
وقتی این حرفا رو با اعتراض و صدای بلند می زد صداش می لرزید.بغض داشت اما خودشو کنترل می کرد.نمی دونستیم چی بگیم.مدیرمون و پدرش تو اتاقی که درش رو هم بود مشغول نهار خوردن بودن و یه سر حتی بیرون نیومدن بگن چی شده!
آقاهه رفت و وقتی می خواست در رو باز کنه دیدم داره اشکاشو پاک می کنه.
بغض گلومو گرفته بود وقتی مدیرمون اومد و پرسید چی می گفت.
همکارم بدو بدو رفت از کیفش ده تومن درآورد و داد به همکار پسرمون که بره بهش بده.دو تومنم مدیره گذاشت و دوتومنم اون همکارم گذاشت رفت بهش بده.
من نمی دونستم کمک مالی بکنم یا نه.داشتم فکر میکردم چطوری می تونم کاری براش جور کنم!اما عقلم به جایی نرسید.
مدیرمون می گفت بعضیا کلکشونه.نقش بازی می کنن.اما ما گفتیم این موقع رفتن گریه می کرد.قسم می خورد بچه هاشو می کشه.التماس می کرد برای کار نه گدایی.
خیلی متاثر شده بودم.پشیمون شدم که چرا پولی ندادم.من که به اون آدمای حقه بازی که جلو راه آدمو می گیرن می گن کیفمونو جا گذاشتیم و پول نداریم برگردیم خونه کمک می کردم چرا به این یکی کمک نکردم؟!
موقع برگشتن سر راهم یه سر به بازار سرخه رفتم.چه مانتو های شیک و خوشگلی داشت.مدتیه قصد خرید مانتو دارم اما وقتی برای زیرو رو کردن مانتو فروشی ها نداشتم.چون دیرم می شد تا برسم خونه فقط نگاه کردم.
آخر شب یه دفعه یادم به اون آقاهه افتاد و قضیه شو برای مامان اینا تعریف کردم و گریه م گرفت.خیلی پشیمونم که کمکی نکردم شاید اون مقدار پول منم باعث می شد برای یه شب هم که شده بچه هاش گشنه نخوابن.
اما تنها کاری که حالا از دستم بر میاد اینه که دعاش کنم.
نمی دونم چی بگم!در حالیکه اکثر اوقات کسایی میان شرکت که سرمایه دارن و برج سازن و...این بار کسی اومد که .....
با خودم فکر کردم من به فکر خریدن یه مانتوی شیک و تک برای عیدم هستم خیلیا نمی دونن شکم بچه هاشونو چطوری سیر کنن وقتی حتی یه تیکه نونم ندارن بدن دست بچه شون.اونقدر فقر بشون فشار میاره که روانی می شن و ترجیح می دن خودشونو خونوادشونو بکشن.
ولی نمی دونم چرا بعضی از این ملت ما اینقدر احمقن که بجای اینکه به هموطن خودشون کمک کنن میرن به مردم غزه کمک می کنن!
یه خورده دورو برتون رو بگردین حتی بین در و همسایه و حتی فامیلتون شاید آدم نیازمندی باشه که صورتشو با سیلی سرخ می کنه.
اکه مسلمونید و می خواید به برادر دینی تون کمک کنید چرا به مردم خودتون کمک نمی کنید؟!تو همین تهران کلی آدم محروم هست که نون شب ندارن چه برسه به شهرستان ها و جاهای دورافتاده ای که فقر و محرومیت در اونجاها بیداد می کنه.مگه اونا آدم نیستن؟مسلمون نیستن؟
این مردم ما که دلشون برای بچه های فلسطینی می سوزه چرا دلشون برای بچه های خودمون نمی سوزه؟چرا دلشون برای بچه هایی که تو خیابونا و تو مترو و....فروشندگی می کنن نمی سوزه؟
چرا عین گوسفند شدیم ما؟؟
تو متروی کرج و واگن خانوم ها مامور مرد می ذارن !
"خانوم حجابتو درست کن"
یعنی چی ؟!مگه واگن خانوم ها نیست؟مگه مردی اونجا هست که خانوم ها باید جلوش حجاب کنن؟!چرا یه مامور مرد می ذارن که خانوم ها روسری شونو برندارن و حجاب کنن؟!مامور مرد!!خوش به سعادت اون مامور!!
:
:
باید به حال خودمون اشک بریزیم!باید خجالت بکشیم!
خواب شیرین تا کی؟!